سفارش تبلیغ
صبا ویژن
u وبلاگ مذهبی و علمی

[ و فرمود : ] اگر دو پایم را در این لغزشگاه استوار ماند چیزهایى را دگرگون کنم . [نهج البلاغه]

اوقات شرعی
چهارشنبه 103 اردیبهشت 12

:: RSS 

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 37161

:: بازدیدهای امروز :4

:: بازدیدهای دیروز :3

vدرباره خودم

وبلاگ مذهبی و علمی

مدیر وبلاگ : علی[25]
نویسندگان وبلاگ :
mahyar (@)[0]


عزیزان این وبلاگ درباره ی داستانهای واقعی دینی و مسائل شرعی و غیره می باشد و نظر زشتی خواهشا اقدام نفرمایید ممنون. به امید زیاد شدن روزی شما خوانندگان و وطن عزیز.

!   و اما چه داستانها زیبای دیگر از بسم ا... !!!!!!!!!!!!

سه شنبه 86/11/16 ::  ساعت 5:29 عصر

*غذای مسموم در آنها اثر نکرد*
وقتی که رسول خدا (ص) وارد مدینه منوره شدند و پرچم اسلام را بلند کردند،‌ شخصی بنام عبدالله ابَی که یکی از دشمنان سر سخت پیامبر بود بر آن حضرت حسد برد و می خواست حضرت را به قتل برساند . عبدالله، حضرت و اصحاب حضرت را به منزلش دعوت کرد و غذای مسمومس را ترتیب داد.
جبرئیل به رسول خدا (ص) خبر داد.
همین که غذا حاضر شد رسول خدا فرمودند: یا علی دعای پر منفعت را بر این غذا بخوان. علی (ع) دعا را خواندند.
بسم الله الشّافی، بسم اللهِ الکافی، بسم اللهِ الَّذی لا یَضُزِّ مَعَ اِسْمِهِ  و لا‌داءُ فی الارضِ و لا فی السَّماءِ و هو السَّمیعُ الْعلیمْ.
وقتی که دعا خوانده شد همه غذا را خوردند و سیر شدند و ضرری بر آنها نرسید با صحت و سلامتی برخاستند و رفتند.
وقتی که عبدالله اُبَی این صحنه را دید گمان کرد آشپز فراموش کرده و سمّ را داخل غذا نکرده، عبدالله رفت و تمام رفقایش را جمع کرد و از غذا خوردند همه به جهنم رسیدند.
                                                           
                                «و اما شعری به این مناسبت»
من آن نیم که توانم ز تو جدا باشم                 جدا شوم ز تو در معرض فنا باشم
به غیر سایه لطف تو جای دیگر هست           جدا اگر زتو باشم بگو کجا باشم
گر غیر شوم یک دم با یار نپیوندم                تا یار نمی باشم با یار نمی باشم
از یار وفا دارم یک دم نشوم غافل                 در ذکرم و در فکرم بیکار نمی باشم
گر صحبت او خواهی از صحبت خود بگذر    با خویش چو باشم من با یار نمی باشم
او نیست چو در کارم بیکارم و بیکارم           در کار چو می باشیم در کار نمی باشم.


*محترم ترین آیه از کتاب خدا را دزدیدند*
از حضرت رضا (ع) روایت شده است که فرمودند:
«بسم الله» معنایش اینست که من خودم را به داغ و علامتی از علامتهای خدا داغ نمی زنم و آن داغ عبادت است « تا همه بدانند من بنده چه کسی هستم».
رسول خدا (ص) فرمودند: چون سوره حمد را می خوانید بسم الله الرحمن الرحیم را هم یکی از آیاتش بدانید و آن را بخوانید، چون سوره حمد امّ القرآن «مادر قرآن» و «7 آیه» «سبع المثانی» است بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات این سوره است.
حضرت صادق (ع) فرمودند: این مردم را چه می شود؟ (منظور بعضی از اهل سنت است)
خدا آنان را بکشد، به بزرگترین آیه از آیات خدا پرداخته اند و پنداشتند که گفتن بسم الله بدعت است.
امام باقر (ع)  فرمودند: محترم ترین آیه را از کتاب خدا دزدیدند و آن آیه بسم الله الرحمن الرحیم است، که بر بنده خدا لازم است در آغاز هر کار آن را بگوید، چه کار بزرگ و چه کار کوچک ، تا « آن کار» مبارک شود.
رسول خدا (ص) ، غالبا اول و آخر سوره را نمی دانستند کجا است، تا آنکه آیه بسم الله الرحمن الرحیم نازل می شد و بین دو سوره قرار
می گرفت.
                 «شعری دیگر درباره ی این داستان»
یا رب ای محرم اسرار شب                        ذکر یا رب چو بر آید ز لبم
شاکرم دولت ذکرم دادی                             که به بیادت گذرد روز و شبم
در نهان خانه ی دل ذکر توام                      کرده مشغول بوجد و طربم
درد دادی که به یادت باشم                          ای خوش آن درد که سازد ادبم
من که باشم که کنم درد طلب                       تو کرم کردی، درد طلبم

من از این بنده حیا کرده ام
حضرت عیسی (ع) به قبری عبور کرد، دید ملائکه عذاب مرده ای را عذاب می کنند، وقتی حضرت عیسی (ع) کار خود را انجام داد و به آن قبر برگشت دید ملائکه رحمت با طبقه هایی از نور بر سر آن قبر ایستاده اند.
حضرت عیسی (ع) پس از اینکه تعجب کرد نماز خواند و این موضوع شگفت آور را از خداوند پرسید، خطاب شد، یا عیسی! این مرد معصیت کار بود وقتی از دنیا رفت همسر او حامله بود وضع حمل نمود و پسری آورد آن زن پسر خود را پرورش داد تا بزرگ شد.
مادر فرزندش را نزد معلم برد، هنگامی که معلم «بسم الله الرحمن الرحیم» را به آن پسر تعلیم داد من از این بنده ام حیا کرده ام که وی را در دل زمین بوسیله آتش معذّب نمایم و حال آنکه پسری در رو ی زمین نام مرا می برد.
                         «شعری برای این داستان»
من به بوی خوش تو دل شادم                      ورنه از خود گرهی بربادم
شوم از خویش بهر لحظه خراب                   کند آن لطف خفی آبادم
بی نسیمت بردم باد فنا                              لطف کن تا ندهی بربادم
ای خوش آن دم که مرا یا کنی                     ای که یک دم نروی از یادم
لطف پنهان ز دلم باز مگیر                         که در این لطف نهانی زادم      
لطف تو گر نبود با غم تو                          قهر این غم بِکنَد بنیادم
نرسی گر تو به فریاد دلم                           از فلک هم گذرد فریادم


¤نویسنده: علی

?  نوشته های دیگران

!   داستانهایی دیگر از بسم ا....!!!!!

یکشنبه 86/11/14 ::  ساعت 1:17 عصر

عزیزان کاش می شد یک فونت اختصاصی زیبای  نستعلیق این وبلاگ قبول کند ولی نمیشه به هر حال شعرها را با یه فونت دیگه نوشتم.

* هر کس از روی اخلاص بسم ا.. بگوید...*این داستان خاطره حضرت محمد در معراج می باشد.

رسول خدا (ص) فرمودند: در شب معراج وارد بهست شدم و چهار رودخانه از آب ، شیر، عسل و شراب دیدم!
از جبرئیل پرسیدم این رودخانه ها از کجا می آید و به کجا می رود.
جبرئیل گفت: به « حوض کوثر » می رود، اما نمی دانم از کجا می آید، از خداوند سؤال کن.
رسول خدا (ص) فرمودند: دعا کردم ، ملکی نزد من آمد و گفت: چشمهایت را بر هم بگذار، من هم بستم.
آن ملک گفت: چشمهایت بگشا، گشودم درختی بزرگ به نظرم آمد که زیر آن درخت دَری دیدم که بسته بود.
آن ملک گفت: بگو
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت فرمودند: گفتم ، درب باز شد.
وارد شدم قبّه ای ( گنبدی ) دیدم اطراف این قبّه بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و از وسط هیم های نام خدا نهر ها جاری است، ناگاه صدایی شنیدم می گوید: « یا محمّدْ مَنْ ذَکَرَنی بِه?ذِه الأ سماءِ و قال بسم الله الرّحمن الرّحیم خالصاً سَقَیْتُه مِنْ هذه الأنهار ِ الأرْبِعِة ».
هرکس از روی اخلاص این کلمه زا بگوید از این نهرها سیراب می کنم.
                                            «و به این مناسبت هم شعری زیبا»
ساقی باقی ما داد صلا بسم الله                      هر که را هست سر جام فنا بسم الله
شد دوا  درد ،  غذا خون جگر ،  عشق طبیب      هر که جوید ز سر صدق شفا بسم الله
ای که خواهی که نماز از سر اخلاص کنی           سوی حق عشق بود قبله نما بسم الله
گر دلت آرزوی عکس جمالش دارد                   بنگر آئینه سینه ی ما،،  بسم الله
منزل دوست بپرسیدم از آن شاه عرب                کرد اشارت به دل و گفت: هنا ،  بسم الله
سوی دل رفتم و گفتم   که   بگو   یار کجاست   گفت: اینجاست تو بی خویش درا  بسم الله
بر درش رفتم و گفتم ککه دهی  بار مرا              گفت  بگذار   خودت را   و  بیا ،  بسم الله.

 
* بسم الله الرحمن الرحیم چه خاصیتهایی دارد؟؟!! *
1- موقع غذا خوردن  موجب دوری از شیطان می شود.
روایت شده وقتی که بنده ی خدا بسم الله الرحمن الرحیم می گوید، فرشته های الهی می گویند : خداوند به طعام و « خوراکتان » برکت دهد، سپس فرشته ها شیطان را تهدید می کنند می گویند: ای فاسق بیرون شو که تو بر آنها تسلطی نخواهی داشت.
2- برای رفع و دور کردن دشمنان.
امام صادق (ع) می فرمایند: هرگاه رسول خدا(ص) وارد منزل می شدند و چشمشان به دشمن می افتاد که بر علیه حضرت نقشه می کشیدند، حضرت بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند و آشکارا می خواندند در حالی که دشمن رو بر می گرداند و فرار می کرد.
3- در نمازها بسم الله الرحمن الرحیم را بلند خواندن موجب دور کردن شیطان است.
حضرت سجاد (ع) به ابوحمزه فرمودند: وقتی که نماز به پا می شود شیطان نزدیک امام جماعت می شود و می گوید آیا پروردگار را یاد کرده؟ یعنی « بسم الله الرحمن الرحیم » گفته است یا نه.
اگر می گوید: آری، شیطان می رود و اگر می گوید:  نه، بر دو شانه امام جماعت سوار می شود و دو پایش را بر سینه امام آویزان می کند، در اینجا امام جماعت شیطان است تا اینکه نماز جماعت تمام شود.
این کلام درباره ی بعضی از اهل سنّت صادق است که بعضی ها بسم الله الرحمن الرحیم را نمی گویند.
                                  «و شعری دیگر هم راجع به این داستان » از دیوان فیض کاشانی
این جهان را غیر حق پرودگاری هست؟ نیست    هیچ دیاری به جز حق در دیاری هست؟ نیست
عارفان را جز خدا با کس نباشد الفتی             عاشقان را غیر عشق دوست کاری هست؟ نیست
دل به عشق حق ببند از غیر حق بیزار شو          غیر عشق حق و حق کاری و باری هست؟ نیست
مست حق شو تا که باشی هوشیار وقت خوش     غیر مستش در دو عالم هوشیاری هست؟ نیست
اختیار خود به او بگذر ز اختیار                     بنده را جز اختیارش اختیاری هست؟ نیست!!



¤نویسنده: علی

?  نوشته های دیگران

!   و اما داستانهایی از بسم ا... !!!!!!!!!!!

یکشنبه 86/11/14 ::  ساعت 1:13 عصر

داستان اول : *ما نام خودمان را بر سر درب قصرش می بندیم*
در حدیث دارد کسی که یک مرتبه « بسم الله » بگوید به عدد هر حرفی 4 هزار حسنه برایش نوشته و 4 هزار گناه برای او محو و 4 هزار در جه برای او بالا برده می شود.
خداوند می فرماید: به عزت و جلالم هرکس از امت محمد بگوید: « بسم الله الرحمن الرّحیم» ، اجر و ثواب 700 سال عبادت برایش
می نویسم. و کسی که « بسم الله الرّحمن الرّحیم » را به خط زیبا بنویسد ( عزیزان این رو هم گفته باشم که هنگامی که می نویسید حق قلم خوردگی یا پاک کردن آن را هم ندارید و این خط زیبا را هم اگر چه یه کم مشکل دار باشد نزد خود نگه دارید) بهشت برای او واجب می شود.
و کسی که « بسم الله الرّحمن الرّحیم » را بالای درب خانه اش بنویسد از هلاک شدن ایمن می شود.
در خبر است که فرعون پیش از آنکه ادعای خدائی کند امر کرده بود که بالای درب قصرش کلمه « بسم الله الرّحمن الرّحیم » را نوشته بودند و بعضی از مفسدان گفته اند جبرئیل نوشته بود و چون ادعای خدائی کرد و موسی از ایمان او نا امید شد شکایت او را به خداوند عزیز کرد.
از طرف پروردگار خطاب رسید؛ ای موسی تو در کفر او نظر داری اما نظر من در آن کلمه عظیمه است که بالای قصر وی نوشته شد. قسم به عزت و جلال خودم تا آن نام در آنجا نوشته است من او را عذاب نمی کنم.
چون خدای متعال خواست او را عذاب کند اول آن نوشته را زایل گردانید و بعد از آن عذاب بر او فرستاد.
                                               « عزیزان این هم شعر زیبا که برای این داستان است »
جز خدا را بندگی حیف است حیف                  بی غم او زندگی حیف است حیف
بی غمش در خلد عشرت چون کنم                  ماندگی از بندگی حیف است حیف
جز به درگاه رفیعش سر منه                         بهر غیر افکندگی حیف است حیف
سر ز عشق و دل ز غم خالی مکن                  بی خیالش زندگی حیف است حیف
عمرو جان در طاعت حق صرف کن              در جهان جز بندگی حیف است حیف
جان و دل در باز در راه خدا                         غیر این با زندگی حیف است حیف


داستان دوم: *چرا لقمان حکیم شد*
حکایت کرده اند که لقمان در راهی می گذشت، پس قطعه کاغذی دید که به روی زمین افتاده، چون آن را برداشت و ملاحضه نمود و دید:
« بسم الله الرّّحمن الرّحیم » بر او ثبت شده است، پس آن را شسته و آبش را تناول نمود و به برکت این احترام، خداوند عالم، او را حکمت تلقین فرمود: « و لقد آتینا لقمان الحکمة »
« ما به لقمان حکمت دادیم »   
حکمت معانی فراوانی دارد:
1- شناخت اسرار جهان هستی؛
2- رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسایی خداوند؛
3- مجموعه ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تفوا و نور هدایت؛
4- امام کاظم (ع) فرمودند: مراد از حکمت، فهم و عقل است؛
5- امام صادق(ع) فرمودند: حکمت این است که لقمان به امام و رهبر الهی عصر خود آگاهی داشت.
                                                       « و شعری هم برای این داستان »
دل به عشق خدای یکتا ده                             قطره ای را رهی به دریا ده

ساقیا جرعه ی خود سوزی                          به من رند بی سر و پا ده
زاهدان را بهشت و حور و قصور                  عاشقان را به نزد خود جا ده
تا بسوزد ز تاب رخسارت                           « فیض » را دیده تماشا ده  
تا کی از هوای بتی سازی؟                          دل به عشق خدای یکتا ده!!



¤نویسنده: علی

?  نوشته های دیگران


!   لیست کل یادداشت های این وبلاگ